مسعود مرادی «عکاسی کردن وسیله پیچیده نمیخواهد فقط یک چشم خوب میخواهد. هنری کارتیه برسون»
به نام خدا
دوستي تا ابديت روزي معلمي از دانش آموزش خواست كه اسامي همكلاسي هايشان را بر روي دو ورق كاغذ بنويسند و پس از نوشتن هر اسم يك خط فاصله قرار دهند. سپس از آن ها خواست كه درباره قشنگترين چيزي كه مي توانند در مورد هر كدام از همكلاسي هايشان بگويند،فكر كنند و در آن خط هاي خالي بنويسند. بقيه وقت كلاس با انجام اين تكليف درسي گذشت و هر كدام از دانش آموزان پس از اتمام ، برگه هاي خود را به معلم تحويل داده، كلاس را ترك كردند. روز شنبه، معلم نام هر كدام از دانش آموزان را در برگه اي جدا نوشت، و سپس تمام نظرات بچه هاي ديگر در مورد هر دانش آموز را در زير اسم آنها نوشت. روز دوشنبه، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحويل داد.شادي خاصي كلاس را فرا گرفت. معلم اين زمزمه ها را از كلاس شنيد "واقعا؟" ، "من هرگز نميدانستم كه ديگران به وجود من اهميت مي دهند!" ، "من نمي دانستم كه ديگران اينقدر مرا دوست دارند." ديگر صحبتي از آن برگه ها نشد و اوضاع مدرسه بصورت عادي مي گذشت. معلم نيز ندانست كه آيا آن ها بعد از كلاس با والدينشان در مورد موضوع كلاس به بحث و صحبت پرداخته اند يا نه ، به هر حال گويي اين موضوع را مهم تلقي نكرد زيرا آن تكليف هدف معلم را برآورده كرده بود آن برگه ها نشانگر اين نكته بود كه همه ي دانش آموزان از تك تك همكلاسي هايشان رضايت كامل داشتند... . از قضاي روزگار با گذشت سال ها بچه هاي كلاس از يكديگر دور افتادند و هر كدام در مكاني ديگر مشغول ادامه تحصيل ، كار و زندگي شدند. چند سال بعد، متقارن با شروع جنگ، يكي از دانش آموزان كه "مارك" نام داشت و به خدمت سربازي اعزام شده بود در جنگ ويتنام كشته شد! معلمش با خبردار شدن از اين حادثه در مراسم خاكسپاري او شركت كرد او تا به حال يك سرباز ارتشي را در تابوت نديده بود. پسر كشته شده ، جوان خوش قيافه و برازنده اي به نظر مي رسيد. كليسا مملو از دوستان سرباز بود. دوستانش با عبور از كنار تابوت وي، مراسم وداع را بجا آوردند. معلم آخرين نفر در اين مراسم توديع بود. به محض اينكه معلم در كنار تابوت قرار گرفت، يكي از سربازاني كه مسعول حمل تابوت بود، به سوي او آمد و پرسيد:"آيا شما معلم رياضي مارك نبوديد؟" معلم با تكان دادن سر پاسخ داد:"چرا" سرباز ادامه داد:"مارك هميشه در صحبت هايش از شما ياد مي كرد." ، در حين مراسم تدفيت ، اكثر همكلاسي هاي قديمي اش براي شركت در مراسم در آنجا گرد هم آمده بودند. آشكارا معلم بود كه منتظر ملاقات با معلم مارك هستند. پدر مارك در حاليكه كيف پولش را از جيبش بيرون مي كشيد ، به معلم گفت:"ما مي خواهيم چيزي را به شما نشان دهيم كه فكر مي كنيم برايتان آشنا باشد." او با دقت دو برگه كاغذ فرسوده دفتر يادداشت كه از ظاهرشان پيدا بود بارها و بارها تا خورده و با نوار چسب بهم متصل شده بودند را از كيفش در آورد. خانم معلم با يك نگاه آن را شناخت. آن كاغذها،هماني بودند كه تمام خوبي هاي مارك از ديدگاه دوستانش درون آن نوشته شده بود! مادر مارك گفت:"از شما به خاطر كاري كه انجام داديد متشكريم. همانطور كه ميبينيد مارك آن راهمانند گنجي نگه داشته است"همكلاسي هاي سابق مارك دور هم جمع شدند. چارلي با كمرويي لبخندي زد و گفت:"من هنوز ليست خودم را دارم.اون رو در كشوي بالاي ميزم گذاشتم." همسر چاك گفت:"چاك از من خواست كه آن رادرآلبوم عروسيمان بگذاريم." مارلين گفت:"من هم براي خودم هنوز برگه ام را دارم.آن راتوي دفتر خاطراتم گذاشتم." سپس ويكي كيفش را از ساك بيرون كشيد و ليست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت:"اين هميشه با منه...." "من فكر نميكنم كه كسي ليستش رو نگه نداشته باشه" صحبت ها ادامه داشت، انگار كلاسي مثل كلاس گذشته ها با همان همكلاسي هاي هميشگي درآنجا تشكيل شده بود!فقط جاي مارك خالي بود كه اينك با آرامشي ابدي آرميده بود ودوستي ها را تا ابديت پيوند زده بود. معلم با شنيدن حرفهاي شاگردانش ديگر طاقت نياورد.بي امان گريه اش گرفت.او براي مارك و براي همه دوستانش كه ديگر او را نمي ديدند،گريه مي كرد! و اما ترفندي که من مي خواهم به شما ارائه کنم اين است که آيا تاکنون براي شما پيش آمده است که ريموت ماشين تان را در ماشين جا بگذاريد و درها قفل شده باشد؟ ويا ريموت خود را گم کرده باشيد؟ در اين صورت چه کاري کرده ايد؟ معمولا افراد يا به سمت خانه رهسپار مي شوند تا با ريموت يدک ماشين برگردند و يا با افراد در منزل تماسي حاصل مي کنند و مي خواهند ريموت يدک برايشان ارسال شود. قطعا زمان زيادي بايد تلف شود تا مشکل حل بشود. ولي راه سريع تري هم هست و آن اينکه با گوشي موبايل خود به فردي که ريموت يدک را دارد زنگ بزنيد و به او بگوييد درحين مکالمه دکمه بازکننده درهاي ماشين (که روي ريموت وجود دارد) را فشار دهد. و شما خواهيد ديد که در ماشين باز مي شود. البته لازم به ذکر است که شما بايد نزديک به ماشين خودتان باشيد. موفق و مويد باشيد اگر در مورد برخی اصطلاحات سیاسی اطلاعی ندارید این مطلب طنز خیلی می تونه کمک کنه به درک بعضی از مفاهیم شنبه 13 خرداد 1391برچسب:جملات زیبا سیاسی, جملات زیبا, زیباترین جملات کوتاه دنیا, جملات زیبا و دلنشین, :: 23:21
M.M یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا سفره خالی می خرید...؟ سید شهاب الدین حسینی تنکابنی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی، درسال۱۳۵۲ در تهران متولد شد. تحصیلات دانشگاهی او دررشته روانشناسی دانشگاه تهران بود که آن را به قصد مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت.او اولین فرزند خانوادهاش است و یک برادر و دو خواهر دارد. سال ۱۳۷۴ با همسرش ازدواج کرد ودر سال ۱۳۸۲ پسرش، محمدامین متولد شد.
سخنرانی شهاب حسینی در برابر رهبر انقلاب:
مجموعه آثار:
مجموعه و برنامه های تلویزیونی:
افتخارات: در معنای عامیانه،ایدئولوژی را عبارت از مجموعه عقاید و باورهای یک فرد و یا دستورالعمل ها و احکام اجرایی مبتنی بر جهان بینی او می دانند،اما ویژگیهای دیگر ایدئولوژی را به قرار زیر می توان خلاصه نمود : الف_با توجه به این مسئله که ایدئولوژی سیستمی از ایده ها و قضاوتهاست ، با منافع شخصی و جمعی افراد در رابطه قرار می گیردیعنی منافع کسانی که می خواهند از پایگاه و موقعیت خود محافظت و نگاهداری کنند و یا کسانی که می خواهند موقعیت خود را بهتر سازند و بدین ترتیب ایدئولوژی برحسب منافعی که برای افراد در بردارد ، موقعیت های موجود را تائید می نماید و یا مورد انتقاد قرار می دهد . ب_چون ایدئولوژی با منافع در ارتباط است . بنابراین با حالاتی روانی نیزکه اغلب فراگیر است ولی به چشم نمی خورد مرتبط می گردد این حالات روانی را می توان به دودسته تقسیم کرد : اول آنکه ممکن است این حالات حالاتی اضطراب آمیز و نگران کننده باشند که معمولاً در اثر ناامنی و تردید ناشی از تغییرات احتمالی بوجود می آید . حالات اضطراب ممکن است شدید باشد و بصورت نوعی ترس شدید و دلهره در آیند . حالات یاد شده فوق معمولاً ایدئولوژی از نوع محافظه کارانه یا ارتجاعی را ایجاد می کند . حالات روانی می تواند بصورت تهاجمی و خشن ظاهر شبود که ثمرة دوره ای طولانی از محرومیت فردی و جمعی باشد . این حالات تهاجمی بر خلاف حالات اضطرابی باعث بوجود آمدن ایدئولوژی از نوع انقلابی یا اصلاح طلب می گردد . ج_ایدئولوژی با ارائه کنش جمعی از یکطرف باعث بوجود آمدن نوعی تامین و اطمینان در حالات اضطرابی خفیف می نماید و از طرف دیگر باعث فرونشاندن خشم و احساسات در حالات تهاجمی می شود و بدین ترتیب سعی در ارضای این حالات دارد . د_ایدئولوژی بوجودآورندة پدیده ای جمعی به نام ( ما ) است ، بدین ترتیب که مردم را به گردهم آئی دریک مجمع می خواند ، یعنی جائیکه افراد می توانند همدیگر را شناخته و دارای روحیه و احساسی قوی شوند . در اینجا ( ما ) می تواند یک طبقة اجتماعی ، یک حزب سیاسی ، یک ملت و یا یک نهضت اجتماعی و یا پدیدة دیگری از این قبیل باشد . ( ما ) در ایدئولوژی غالباً آنچنان ساده و مشخص شده است که افراد می توانند با آن و یا آنچه ارائه می دهد وحدت یابند و حالات اضطرابی و یا تهاجمی درونی را تحمل نمایند . ه_ایدئولوژی مکان پیدائی ارزشهای جدید می گردد ، بدین ترتیب که این ارزشهای نوین که غالباً منتشر ولی در وضعیتی پنهان و خفته بسر می برند ، بالاخره در قالب یک طرح ایدئولوژی قابل توجیه ظاهر می شوند . گاهی نیز آنچه را که تحت عنوان ارزشهای نوظهور یا جدید می نامیم در واقع همان ارزشهای قدیمی یا ارزشهای موجود هستند که ایدئولوژی در قالب جدیدی به تعریف مجدد آن می پردازد و یا اینکه به آن ارزشها مفهومی خاص می دهد که قبلاً هم بصورت ضمنی وجود داشته است . خدا رو شكر ميكنم، بخاطر سال جديد، بخاطر تحول، بخاطر اين شروع خوب، سال 90 يه سالي بود مثل همه ي سالها، ولي 91 از ساعاتي قبل از سال تحويل و تا الان كه 23:47 روز 91/2/1 خيلي خوب پيش رفت اميدوارم به حق آقا امام زمان( عجل الله تعالي فرجه الشريف) همينطور به خوبي، همراه اميد و دل خوشي و به بهترين نحو پيش بره، امسال حالو هواش از همه سالا بهتر بود، رسانه ها كه سنگ تمام گذاشتن نميشه برنامه ي خاصي رو نام برد از لحظات تحويل شبكه هاي سيما ، ولي ولي اينو نميتونم نگم كلاه قرمزي 91 دوست داشتني ترين برنامه بود اول از همه ببيي و بعدش فاميل دور و همينطور پسرعمه زا و پسرخاله، كلاه قرمزي، جيگر و بقيه عوامل كه باعث شد با جمع شدنشون كنار هم اين برنامه يكي از دوست داشتني ترين برنامه ي شروع سال بشه به خدا، خدايا خودت ميدوني من مي خواستم امشب بگم خيلي دلتنگم ، مي خواستم بگم خيلي هنر رو دوست دارم ولي به جهاتي دستم بهش نميرسه خودت كمكم كن از ته دل، خدايا دستمو گرفتي، ول نكن محكمتر بگير، خدايا خدايا بعضي اوقات زبان از گفتن ناتوانه خودت ميدوني توي دل چه خبره بگذريم دوست ندارم اين سال خوب رو خراب كنم لحظات شيرين، نفسها بوي گل محمدي، راهتون سلامت تا فرصتي ديگر در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
زندگي صحنه يکتاي هنرمندي ماست *** هرکسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
|||
![]() |