رسول مرادی

تنها اتاقی همیشه مرتبه و همه چیز سر جاش می مونه، که توش زندگی نکنی.

اگه زندگیت گاهی آشفته میشه و هیچی سر جاش نیست، بدون هنوز زنده‌ای اما اگه همیشه همه چی آرومه و تو چقدر خوشحالیه فکری برای خودت بکن.

هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی، احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر میشه.

حاصل عشق مترسک به کلاغ، مرگ یک مزرعه بود.

آسمان فرصت پرواز بلندی است / قصه این است چه اندازه کبوتر باشی

گفتم: ای جنگل پیر تازگی ها چه خبر؟ پوزخندی زد و گفت: هیچ، کابوس تبر

گفت: چند سال داری؟ گفتم: روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم، کودکی چند ساله‌ام

گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی، دیگر نفسی برای ماندن در کنار او باقی نخواهد ماند.

دیوانگی یعنی ادامه دادن همان رفتار و مسیر همیشگی و انتظار نتیجه متفاوت داشتن

شرط دل دادن دل گرفتن است، و گرنه یکی بیدل می‌شود و دیگری دو دل.

پروانه گاهی فراموش می کند که زمانی کرم بوده است و کرم نمی داند که روزی به پروانه‌ای زیبا بدل خواهد شد.

فراموشی و نادانی مشکل امروز ماست.

روزانه هزاران انسان به دنیا می‌آیند اما انسانیت در حال انقراض است.

وقتی آدما میگن بارون رو دوست داریم ولی تا بارون میاد چتر باز میکنن ، وقتی میگن پرنده رو دوست داریم ولی تو قفس نگهش میدارن باید از دوست داشتن آدما ترسید.
اگر کاسبی نیست که دوست بفروشد در عوض آنقدر دوستان کاسب هستند که تو را به پشیزی بفروشند.
حرف هایم را تعبیر می‌کردی… سکوتم را تفسیر… دیروزم را فراموش… فردایم را پیشگوئی…به نبودنم مشکوک بودی… در بودنم مردد… از هیچ گلایه می‌ساختی …از همه چیز بهانه…من کجای این نمایش بودم؟
علم فیزیک دروغ می‌گوید ، برای دیدن نیاز به نور نیست، فقط دلیل لازم است.
پرواز کن آن گونه که می خواهی و گرنه پروازت می دهند آن گونه که می خواهند.




           
چهار شنبه 14 مرداد 1394برچسب:تعریف زندگی در چند جمله کوتاه, :: 2:55
R.M

شعر را دوست دارم هر چند شعر گفتن بلد نیستم...

هرچند شعر ها در خاطرم نمیمانند...

هر چند...

شعر را دوست دارم...



           
چهار شنبه 14 مرداد 1394برچسب:زبان شعر, :: 2:41
R.M

در ناکجا آباد زمان اسیر شده ام، آیا کسی هست که مرا بفهمد؟ کسی هست که دنیای مرا درک کند؟
پرسش ها مرا می درند... جوابی برایشان ندارم. حتی جواب ها هم جواب واقعی نیستند... درست ها نادرست اند، نزدیک ها دور و اکسیژن ترش خوشمزه است، دوستش دارم... میفهمی این بی معنی من را؟...
اگر نه خیالی نیست، چرا که آن من هم این من را نمی فهمد...



           
چهار شنبه 14 مرداد 1394برچسب:سیاهه،47،,,,, :: 2:40
R.M

گاهی انقدر حالم بده که نمیدونم چیکار کنم،کجا برم.. ،تنها یه هم صحبت میتونه آرومم کنه، کاش دنیا بهتر از این بود.. کاش حداقل من کمتر اذیت میشدم...  :-(

خستم.. خسته ی خسته...

دلم ی کم مرگ میخواد.. 

تا برای ی مدت شاد میشم و زندگیم شاده سریع ی مسعله ای پیش میاد ک ناراحتم کنه... غمگینم کنه... عذابم بده...

چرا هیش کی منو خوشحال نمیکنه...

مسکن تا کی.... 

خدایا میدونم فراموشم نکردی ولی... پس من چرا خوب نمیشم :-(

ناراحتم خدا...

میخندم ولی غمگینم...

دلم درد گرفته... ، این مسکن ها رو ازم بگیر خودت آرومم کن حالم خوب نیست :-((

از دنیا خستم... ی کم مرگ میخوام..  خواهش میکنم... دارم عذاب میکشم  :-((

 



           
دو شنبه 5 مرداد 1394برچسب:, :: 9:51
R.M

روزآی تابستون یکی یکی داره میادو میره... ، انگار نه انگار همین چند وقت پیش عید بودو لحظه ی تحویل سال... زمان ب سرعت در گذره لذت بردن یادتون نره.... 



           
شنبه 3 مرداد 1394برچسب:سیاهه،45, :: 19:43
R.M

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها