رسول مرادی

سلام خوبی (ش) امروز نشسته بودمو داشتم با یکی صحبت می کردم که یهو دیدم دو نفر رد شدن، یکیش شال قرمز داشت مثل برق زده ها پا شدم و باز مثل همیشه خوشحال از دیدنت (ش) نمی دونم روسری بود یا شال شاید هم شال، به هر حال هر چی که بود خیلی بهت می اُمد، همینطور لباست خیلی بهت می اُمد، مثل ستاره می درخشیدی، به خودم می بالم از انتخابم که تویی (ش-ر) پری رویاهای من روزی که نمی بینمت نمیدونی چقدر سخت میگذره..



           
چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:رفتی،و،رددت،زیبا, :: 22:0
R.M

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها