رسول مرادی

گاهی اوضاع باب میل تو پیش نمیره، شاید هم بیشتر اوقات ینی تو دوس داری یه طور بشه ولی اون کاملاً عکسش اتفاق میوفته، من هیچ وقت فکر نمی کردم در مورد تو (ش-ر) این طور بشه همیشه اون ته ته ذهنم به این فکر میکردم که ما برای هم ساخته شدیم ولی تو داری به کس دیگه ای تعلق می گیری، جالب اینجاست همین الان هم باور ندارم که یه همچین چیزی داره به وقوع پیدا میکنه، الان هم باز فکر میکنم ما برای هم خلق شدیم و سر آخر ماجرا به هم می رسیم. حتی اگه این واقعیت پیدا نکنه ذهن من ناخودآگاه به این موضوع ایمان داره شاید باور نکنی ولی خواست تو توسط من چیزی ورآی عشقه نمیدونم آیا درک می کنی یا نه؟

دوست داشتن یه طرف قضیست، وقتی به دو طرف نگاه می کنم به پشتکار به جدیت به اخلاق به فرهنگ به آداب معاشرت به اندازه ی دین داری به شخصیت هامون و به خییلی چیزای دیگه نمی تونم این رو باور کنم که ما از برای هم نیستیم، همین طور که قبلاً هم گفتم، من دیر رسیدم ، خییلی دیر ، اونقدر که تاوانش ازدست دادن تو بود و این انگار من رو از من جدا کردن، فکر نکن الان که این ها رو مینویسم ظره ای حالات احساسی من رو در خود مچاله می کنه، نه اصلاً این طور نیست، با این که شب ها (سه شب گذشته) یکی 21:17 دومی 21:25 و امشب 21:10 اومدی و رفتی خونتون از سر کار ولی باز ظره ای حالت احساسی و جنون در من پیدا نمیشه، ولی افسوس و رنج ازدست دادنت تا..  خواب شب رو ازم میگیره، کاش تو هرگز با خواهر اون پسر ( دوست دوران دبستانم ) دوست نمیشدی تا دوست دبستانم تو رو ببینه.  چی بگم شاید هم اگه اون نبود الان یکی دیگه باز سد راه بود..  ولی با تمام این ها باز این افسوس من رو ول نمی کنه..



           
پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:سیاهه،25،دل،نوشته،دل،نگاره،حرف،,,, :: 1:55
R.M

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها