رسول مرادی

من که مي دانم شبي ، عمرم به پايان مي رسد

نوبت خاموشيِ من ، سهل و آسان مي رسد

من که مي دانم که تا سرگرم بزم هستي ام

مرگ ويرانگر چه بي رحم و شتابان مي رسد

من که مي دانم به دنيا اعتباري نيست نيست

بين مرگ و آدمي قول و قراري نيست نيست

من که ميدانم اجل ناخوانده و بي دادگر

سرزده مي ايد و راه فراري نيست نیست


 پس چرا عاشق نباشم؟



           
جمعه 8 آذر 1392برچسب:پس،چرا،عاشق،نباشم،؟،,,, :: 17:41
R.M

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها