|
راز هشتم: مادامی که خودمان را دوست نداشته باشیم و به خودمان عشق نورزیم، نمی توانیم به کسی عشق بورزیم و از عشق دیگران نسبت به خود بهره ای ببریم. پس گوهر عشق را ابتدا به خود تقدیم کنیم تا بتوانیم مظهر عشق ورزی برای دیگران باشیم.
راز هفتم: ترس و ترديد، سرزندگي و نشاط را از انسان مي ربايد. با باورهاي عالي و توکل بر خداوند، هر گونه ترس و ترديد را از فضاي فکر خود درو کنيم و در وادي يقين و عشق، محکم و استوار به جلو برويم و زندگي پر حاصلي را در محضر خدا و کاعنات خلق کنيم.
دو سال قبل در چنین روزی این وبلاگ ثبت و راه اندازی شد melateiran در تاریخ: 11/8/1390 شروع به کار کرد
  
راز ششم: تلقي ما از واقعيت، ساخته و پرداخته ي فکر و ذهن ماست. پس واقعيت هاي زندگي ما مي توانند با انديشه هاي ما تغيير کنند. بنابراين مراقب انديشه هاي خود باشيم تا واقعيت زندگي مان را زيباتر کنيم.
راز پنجم: تمام مشکلات، موانع و مصاعب زندگي، درواقع درس هايي هستند که به انسان مي آموزند و انسان را مي سازند، آن ها فرصت هايي در لباس مبدل اند. حتي گاهي مشکلات، الطاف خفيه ي خداوند هستند که باعث رشد و شکوفايي انسان مي شوند. پس آن ها را گرامي بداريم و از آن ها بياموزيم.
راز چهارم: تغيير در وجود، نه تنها ممکن و ميسر است بلکه اجتناب ناپذير است زيرا تا ما تغيير نکنيم، زندگي مان تغيير نمي کند. انسان هاي سعادتمند،مرتباَ مي شوند و مي روند زيرا تا نشوي، نمي شود و تا نروي، نمي رسي.
عشق لحظه شیرینی که به تو دل بستم از تو پرسیدم من، تو منی یا من تو؟ و تو گفتی هر دو من به تو پیوستم، گفتم ای کاش پناهم باشی همه جا همه وقت دست تو در دستم تکیه گاهم باشی.. و تو گفتی هستم ، تا نفس هست کنارت هستم
سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:عشق,,,, :: 18:26 M.M
راز سوم: هدف زندگاني، آن است که تمام توانايي هاي بالقوه ي خود را به عنوان يک انسان خودشکوفا بشناسيم و آن ها را شکوفا کنيم و بهترين خويشتن خويش را از خود ظاهر کنيم و به بيش ترين رشد و شکوفايي برسيم.
هنر مجرد یا هنر انتزاعی (آبستره) به هنری اطلاق میشود که هیچ صورت یا شکل طبیعی در جهان در آن قابل شناسایی نیست و فقط از رنگ و فرمهای تمثیلی و غیر طبیعی برای بیان مفاهیم خود بهره میگیرد. این اصطلاح معمولاً درمقابل هنر فیگوراتیو استفاده میشود و در معنای وسیعش میتواند به هر نوع هنری اطلاق شود که اشیا و رخدادهای قابل شناخت را بازنمایی نمیکنند، ولی عموماً به آن گونه از آفرینشهای هنر مدرن اطلاق میگردد که از هر گونه تقلید طبیعت یا شبیهسازی آن، به مفهوم مرسوم آن در هنر اروپایی، روی میگردانند. تجریدگرایی به رعایت اصول و جنبههای عملی تجرید به منظور هر چه سادهتر کردن اثر هنری از یک سو، و هر چه گویاتر و غنیتر کردن زبان و بیان آن از سوی دیگر، اطلاق میشود. در حوزه هنرها و ادبیات فارسی تجرید را اغلب ایجاز نامیدهاند. آثار سعدی و حافظ از نمونههای برجستهٔ تجریدگرایی و اصالت ایجاز در ادبیات کهن فارسی به حساب میآید. تاریخچه: در ابتدای قرن بیستم این واژه بیشتر برای مکاتب هنری چون کوبیسم و فوتوریسم بکار میرفت چراکه در اینگونه مکاتب طبیعت در صورتهای ساده یا مبالغه شده - تنها تصوری از موضوع طبیعی اصلی - بیان میشد. در نقاشیهای این گونه سبکها هدف عموماً ضبط و روایت حقیقت اشیاء بود نه لزوما شکل ظاهری آنها. به گفتهٔ مورخان هنر مدرن، کاندینسکی نخستین نقاشی است که حدود سال ۱۹۱۰ نخستین نقاشی کاملاً غیر-بازنما را عرضه کرده است، و از آن پس، هنر انتزاعی مدرن در بسیاری از جنبشها و مکاتب هنری مختلف پرورانده شده است.
آتش زده ای به تار و پودم ای عشق بر هستی و بر بود و نبودم ای عشق افـسـرده و بـیــچــاره و زارم کــردی من با تو مگر چه کرده بودم ای عشق
منبع:http://sekret.loxtarin.com
جمعه 3 آبان 1392برچسب:شعر,آتش,,,,, :: 8:27 M.M
|
|